×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× sher matn adabi matn romantik
×

آدرس وبلاگ من

adabiat.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/katauun

نتیجه 4 درس مهم

 

درس اول : یه روز مسوول فروش ، منشی دفتر و مدير شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند يهو يه چراغ جادو روی زمين پيدا

 می کنن و روی اون رو مالش ميدن و جن چراغ ظاهر ميشه جن ميگه: من برای هر کدوم از شما يک آرزو برآورده می کنم منشی می

 پره جلو و ميگه: �اول من ، اول من!... من می خوام که توی باهاماس باشم ، سوار يه قايق بادبانی شيک باشم و هيچ نگرانی و غمی از

 دنيا نداشته باشم� پوووف! منشی ناپديد ميشه بعد مسوول فروش می پره جلو و ميگه: �حالا من ، حالا من!... من می خوام توی

 هاوايی کنار ساحل لم بدم ، يه ماساژور شخصی و يه منبع بی انتهای آبجو داشته باشم و تمام عمرم حال کنم� پوووف! مسوول فروش

 هم ناپديد ميشه بعد جن به مدير ميگه: حالا نوبت توئه مدير ميگه: �من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شرکت

 باشن�!

نتيجهء اخلاقی اينکه هميشه اجازه بده که رئيست اول صحبت کنه!


درس دوم: يه کلاغ روی يه درخت نشسته بود و تمام روز بيکار بود و هيچ کاری نمی کرد يه خرگوش از کلاغ پرسيد: منم می تونم مثل تو

 تمام روز بيکار بشينم و هيچ کاری نکنم؟ کلاغ جواب داد: البته که می تونی! خرگوش روی زمين کنار درخت نشست و مشغول استراحت

 شد يهو روباه پريد خرگوش رو گرفت و خورد!


نتيجهء اخلاقی: برای اينکه بيکار بشينی و هيچ کاری نکنی ، بايد اون بالا بالاها نشسته باشی!


درس سوم: يه روز يه کشيش به يه راهبه پيشنهاد می کنه که با ماشين برسوندش به مقصدش راهبه سوار ميشه و راه ميفتن چند

 دقيقهء بعد راهبه پاهاش رو روی هم میندازه و کشيش زير چشمی يه نگاهی به پای راهبه ميندازه راهبه ميگه: پدر روحانی ، روايت

 مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بيار کشيش قرمز ميشه و به جاده خيره ميشه چند دقيقه بعد بازم شيطون وارد عمل ميشه و کشيش موقع

 عوض کردن دنده ، بازوش رو با پای راهبه تماس ميده راهبه باز ميگه: پدر روحانی! روايت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بيار! کشيش زير لب يه

 فحش ميده و بيخيال ميشه و راهبه رو به مقصدش می رسونه بعد از اينکه کشيش به کليسا بر می گرده سريع ميدوه و از توی کتاب

 روايت مقدس ۱۲۹ رو پيدا می کنه و می بينه که نوشته: �به پيش برو و عمل خود را پيگيری کن کار خود را ادامه بده و بدان که به جلال و

 شادمانی که می خواهی می رسی�!

نتيجهء اخلاقی اينکه اگه توی شغلت از اطلاعات شغلی خودت کاملا آگاه نباشی، فرصتهای بزرگی رو از دست ميدی!

درس چهارم : بلافاصله بعد از اينکه زن پيتر از زير دوش حمام بيرون اومد پيتر وارد حمام شد همون موقع زنگ در خونه به صدا در اومد زن

 پيتر يه حوله دور خودش پيچيد و رفت تا در رو باز کنه همسايه شون -رابرت- پشت در ايستاده بود تا رابرت زن پيتر رو ديد گفت: همين

 الان ۱۰۰۰ دلار بهت ميدم اگه اون حوله رو بندازی زمين! بعد از چند لحظه تفکر ، زن پيتر حوله رو ميندازه و رابرت چند ثانيه تماشا می کنه و

 ۱۰۰۰ دلار به زن پيتر ميده و ميره زن دوباره حوله رو دور خودش پيچيد و برگشت پيتر پرسيد: کی بود زنگ زد؟ زن جواب داد:

 رابرت همسايه مون بود پيتر گفت: خوبه چيزی در مورد ۱۰۰۰ دلاری که به من بدهکار بود گفت؟!


نتيجهء اخلاقی: اگه شما اطلاعات حساس مشترک با کسی داريد که به اعتبار و آبرو مربوط ميشه ، هميشه بايد در وضعيتی باشيد که

 بتونيد از اتفاقات قابل اجتناب جلوگيری کنيد!

سه شنبه 17 اسفند 1389 - 11:05:11 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم